بلاخره هفته سخت امتحانات هم پایان رسید
بلاخره هفته سخت امتحانات هم پایان رسید.دیروزکه رفته بودم مدر سه معلم ورقه های مهدی ر انشون داد همه ورقه هاراعالی نوشته بودی عزیزم وشاگر داول شدی گلم عشق کوچیک مامان میبوسم بندبندانگشتانت رادر استجابت دعایم... عشق کوچیک مامان غرق درلذتی هستم که فقط خدامیداند...
نویسنده :
مامان جون و بابا جون
19:14
بدون عنوان
بدون عنوان
مهدی د ر بیست و شش ماهگی
حرف های هرمادری برای پسرش
پسرم! پسرخوبم میدونم که توهم یک روز عاشق میشی.میای وامیستی جلوی من وبابات وازدختر کی میگی که د وستش د اری! این لحظه اصلا عجیب نیست وتوناگزیری از عشق...!که توحاصل عشقی پسرم... مهدی عزیزم مامانت برای توحرف هایی دار ه حرف هایی که به دردروزهای عاشقیت میخوره... عزیزدلم! یک وقتهایی زن بی حوصله واخموست.روزهایی میرسه که بهونه میگره بدقلقی میکنه وحتی اسمتوصدامیکنه وتوبه جای جانم همیشگی میگی:بله! واون میزنه زیرگریه... زن هاموجودات عجیبی هستندپسرم... موجوداتی که میتونی بامحبت آرومشون کنی ویابابی توجهیت ازپادرش بیاری... بایدبرای اینجوروقتهاآماده باشی .بلدباشی.بایدیادبگیری که نازش روبکشی... عزیزم...پسر...
نویسنده :
مامان جون و بابا جون
9:16
بدون عنوان
نهمین سالگرد یکی شد نمون مبار ک همسر خوبم باوجودپر مهرت ونگاه گرمت دنیایی ازپاکی وصفابرایم به ارمغان آوردی. خوب من برای توصیف مهربانی هایت واژه هایاری نمیدهندچراکه توخود قاموس مهر بانی هستی. ومن خوشحالم که سالی دیگر برعمر زندگی مشترکمان افزوده شد . وجود نازنین توبهانه ی زیستن است. توزیباترین حضور عاشقانه در زندگی من هستی. عاشقانه وبی نهایت د وستت دارم بیش ازآنچه تصور کنی ... کمی باچشم هایم عشق بازی کن اثردارد ...
نویسنده :
مامان جون و بابا جون
17:18